مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند

ساخت وبلاگ

و اینچنین با قیمت سکه و دلار و هزاران فکرمشغولی وارد سال 1403 شدیم.

چه سالی شود امسال....

از آخر سال دنبال یه قرون دوزاری شدم که توی عمرم فکرشم نمیکردم که حتی واسه خرید یه آدامس موزی حساب کتاب کنم واسه خودم...

چه شود امسال...له خواهیم شد.

مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:26

نبات خانوم،عزیز دل بابا...تولدت مبارک باشه بابایی...بدون بابا سعید خیلی دوستت داشت و هنوزم به یادته و گریه میکنهنباتم به این دنیا نیومدی بابا ... مامان اون موقع خیلی گریه میکرد اما بابا ،من هنوزم به یادتم و گریه میکنم برات...بابایی امروز تولدت بودا...من رو یادت نره باباامروز یه قسمتی از یه فیلم رو میدیدم به اسم بهشت گمشده....شبیه داستان تو بود...اگه بودی امروز تولدت بود....امروز برات کیک میخریدم بابا....امروز توی بغل بابا سعید بودیا....اما نشد.....آخه چرا اینجوری شد بابا...آخه چی شد بابا؟ مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 15:24

امروز فکر کنم 20آذر 1402 باشه..زمان رو کلا گم کردم از وقتی توی خونه ام...

هوای آلوده تهران و خونه نشینی خودخواسته

یه اسفندی هستم اسفندی خیال باف...خدایی از اسفندماهی ها خیال باف تر نداریم و من هر لحظه م توی یه دنیای دیگه ام توی فکرم...توی خیالاتم

مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1402 ساعت: 18:32

امروز چلسه اولیا با مدرسه بود و من رفتم جلسه...همه مادرها بودن و من یه دونه با جواد بابای بهار اون ته نشسته بودیم و جیغ جیغوها رو نیگاه میکردیم....همه دغدغه های باباها با مامانا فرق داره...خیلی باحالهبحث شپش توی سر بچه ها بود و میدونستم بیشتر کلاس سر بچه ها شپش پیدا شده،نفسم هم شده شپش دونی و هر شب داریم سرشو سرکه میزنیم و ششونه میکشیم....از کدومشون گرفته بود رو نمیدونم چون ما با هیشکی ارتباط نداریم و اهل مهمونی و دورهمی نیستیم و دوستی هم نداریم و باید مشکل رو حل کرد اما مادرها قبول نمیکردن که بچشون مشکل داره...همه هم باشاسی بلند اومده بودن و از آرایشگاه با چیسان فیسان و بچه هیشکی هم مشکلی ندارهو ما هم اون ته تماشا میکردیم و به جواد میگفتم پلاک هم بزن چشات خشک شده.....وضعی داریم که خیلی باحاله....شدم پدر خانه دار....صبح نون میگیرم خونه رو تمیز میکنم ظرفها رو میشورم و میشینم کار میکنم تا ساعت 14.30 که میرم دنبال نفسی.ترجیحم کار در شبه که همه خوابن،سکوته و آرامش مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 30 تاريخ : شنبه 27 آبان 1402 ساعت: 14:00

این لعنتی کی دست از سر ما برمیداره؟؟؟

امروز رفتم بیمارستان پیش رفیق سعید...دوقلوهاش کرونا گرفتن ویکیشون خیلی حالش بده و زبون لال شاید....

توی بیمارستان منتظر سعید بودم و وقتی اومد بیرون فقط گریه میکردیم جفتمون....

خدایا بهش رحم کن...خدایا خودت حافظ جون بچه های این سرزمین باش خدا.

مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 31 تاريخ : شنبه 27 آبان 1402 ساعت: 14:00

نقطه عطفهای زندگی هر کسی توی زندگیش معلوم میشه و خودش بعضیهارو تصمیم میگیره و بعضیها رو زندگی واسش تکلیف میکنه.و من یه نقطه عطف رو خودم تصمیم گرفتم و اون استعفا بود....استعفا و تمامالان نزدیک به یک ماهه توی خونه هستم و دارم دو دو تا چهار تا میکنم با خودم....وقتی جایی کار میکنی که یه حقوق بخور و نمیر با 20 سال سابقه بهت میدن و طلبکار هم هستن چکار باید کرد؟شاید رفتن تنها کار ممکن باشه که من کردم...خیلی ساله با خودم کلنجار میرفتم و اشتباه کردم و باید این دندون لق رو میکشیدم....بدون خداحافظی وسایلمو جمع کردم و رفتم و تمام.خداحافظ مشاور با اسم دهن پرکن مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 56 تاريخ : جمعه 19 آبان 1402 ساعت: 16:00

امسال کم نوشتم نه اینکه نخوام اما دستم به نوشتن نرفت چه توی وبلاگ و نه توس دفاترم.امسال سال سختی مالی بود و ماشین خراب که از فروردین اذیت کرد و به دفعات من پام به مکانیکی باز شد و هر باز هزینه و هزینه و انقدر قیمت ماشین بالا رفته که عوض کردن ماشین کار سختی شده و با این حقوق و پولها نمیشه تغییری توی ماشین داشت.فروردین اردیبهشت خرداد تیر مرداد شهریور مهر ...هر ماه یک دو یا سه بار مکانیکی بودم و 206 بد توو خرج افتاد و الان که زدم بیرون از اون خراب شده ایشالله مشکلی پیش نیاد و خراب نشه ...یک ماهه اعصابم راحت تره و راحت تر فکر میکنم چون شروع کردم به تغییر واقعیتش از شهریور تغییر رو شروع کردم...از شهریور شروع کردم به بیرون کردن آدمهای اشتباهی از زندگیم و کارم و فکرم ....آدمهایی که کار میناب شیراز قم رو باهاشون میکردم و واقعا استثمار میکردن و دلال پروژه بودن و شک داشتم و شکم به یقین تبدیل شده بود انداختم بیرون و بیخیال کار و پولش شدم تا دنبال آدمهای دیگه ای برن و ببینن کسی وایشون با این رقمها کار میکنه ؟کسی با این رقمها کار نمیکنه باهاشونبهراد رفت توی 13 ماه خدمت و خبر کم شدن خدمت سربازی اونم 3ماه بد نبود و ایشالله باید توی فکر آماده کردن مقاله باشم 2 یا سه تا مقاله و بعد یه چند هزار دلار پول که حداقل 4 هزار تایی میشه تا بعدش از ایران راهیش کنیم که فقط بره ...ما دزدی بلد نیستیم و پارتی هم نداریم و کلاهمون پس معرکه س....اینجا توی این مملکت کارکردن فایده ای نداره و نباید عمر این بچه اینجا بسوزه....نباید...پولش هم نتونستم کاری کنم نهایت ماشینم قرقی رو میفروشم و پولشو میدم بهش....خیلی حرف است که مینویسم...گاماس گاماسمن برم دنبال نفس که از مدرسه بیارمش....فعلا مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 59 تاريخ : جمعه 19 آبان 1402 ساعت: 16:00

بالاخره امسال رفتم شیراز،نفسمم بردم شیراز چون ندیده عاشق شیرازهانقدر باباش براش از شیراز و قشنگیاش و آدمهای خوبش گفت که نفس عاشق شیراز شد....عاشق شیراز و شیرازی ها....مرام شیرازی ها،دل بزرگی و دل آرومی و دل مهربونشون....1ام تا 6ام آبان...و آخر کار نفس گریه میکرد نریمو بمونیم شیراز...نفس خبر نداره که نیمی از باباش توی شیراز واسه همیشه جاموندهباغ ارم بازار سرای مشیر رفیتم و آخر شب ها همش حافظیه حافظیه و خافظیه بودیم...یه شب هم زفتیم کافه نئون هتل چمران که بریم فضا....فهمیدم بعد ما سر هالووین بستنش...یکی از بچه ها هم واسمون از محصولات فرهنگی شیراز آورد و همش کله روی هوا بود تا خود تهرانومیدونی کجای شیراز همیشه توی فکرمه؟گهواره دید یا به قول من گهواره دیو....هتل بزرگ شیراز بودیم و رو به گهواره و بلندیش....من کی بودم؟من چی شدم؟ مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 59 تاريخ : جمعه 19 آبان 1402 ساعت: 16:00

و اينچنين وارد سال 1402 شديم...22 روزم گذشت كه ميشه 6درصد از سال 1402 و 94 درصد ديگه اين سال هم تموم ميشه،عمرمون تموم ميشه و اگر شما فهميدين چه جوري ميگذره منم ميفهمم.من از 27 اسفند به بعد رو دوست ندارم تا آخر ارديبهشت كه همه چي دوباره نرمال ميشه البته از نظر فصليشرايط جامعه خرابه و همه چي هي بالا ميره قيمت ماشين خونه و همه چي و مني كه حقوق كارمندي كمي ميگيرم كه حدود 11 تومن بدون اضافه كاره و پروژه هاي بيرون شركتي كه ماههاست دارم كار ميكنم و پولي نگرفتم و هي ارزششون كم و كمتر ميشه و نميدونم چه كنم،كار نكنم ؟ يا با اين شرايط برم جلو؟گير كردم ناجور.قرار بود خدمت سربازي رو كم كنن و خوشحال بودم اما ميكن كنسل شده داستان و ما هم مبهوت اين خبرهاشون و دروغايي كه ميگن...بهراد ..بهراد...با مدرك ليسانس بايد راننده باشه و برف پارو كنه و زباني كه بلده و كاري كه بلده هيچ.....هيهات چي بگم؟حرفي ندارم چون حوصله اي نيست. مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 12:59

و ما مانديم با داغي كه 8ساله شد...هشت سال خدااصلا توي اين دنيا بودي بابا؟بعضي وقتها فكر ميكنم اصلا نبودي و ما خيال بافي ميكرديم با باباحافظي كه حواسش بهمون بود و سايه ش بالاي سرمون بود...دلم تنگ شده برات بابا...35روز پيش خوابتو ديدم كه توي اطاق خسته نشسته بودي و تا ديدمت توي خواب چقدر گريه گردم كه بابا بهم ميگفتن تو مردي و توهستي...بابا پاشو بريم خريد كنيم و ميخوام جبران كنم ...بريم بابا ...پاشو بريم،آنا هم هي ميگفت چرا گريه ميكني؟و من به آنا ميگفتم بهم ميگفتن بابا فوت شده و بابا هست....چقدر گريه كردم و بعدش توي محل قديمي مون توي 12متري انصاري رفتم و همش خاكستري بود و هوا ابري...آخراي اسفند بود كه اين خوابو ديدم بابا....بيدار شدم اولش شوك بودم و بعدش يادم اومد كه نيستي اما اسمت مونده توي غربت زندگيمون....بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بابااااااااااااااااااااااااااااااااا باباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااچه اسم قشنگيه بابا ...... مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند...ادامه مطلب
ما را در سایت مترسک ناز می کند کلاغ ها فریاد می زنند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsaiedyouc بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 12:59